پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
حماقت های باور نکردنی شیـطان پرسـتان!+ عکس(۱۸+)
نوشته شده در سه شنبه 27 ارديبهشت 1390
بازدید : 411
نویسنده : پرویز طهماسبی


آخرین نیوز:تتوی کره چشم… این عمل نزدیک ۲۰۰۰ سال پیش انجام می‌شد و در قرن نوزده و اوایل بیست یک عمل پیش پا افتاده بود… با آمدن لنزهای چشمی این عمل منسوخ شد

 

 


:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , حوادث , ,
:: برچسب‌ها: حماقت های باور نکردنی شیـطان پرسـتان!+ عکس(۱۸+) ,



بازدید : 404
نویسنده : پرویز طهماسبی

آیا میدانستید انسان برای اولین بار در ۱۷۸۳پرواز را تجربه کرد و توانست ۸کیلومتر با بالن پرواز کند؟

آیا میدانستید جمیعت جهان تا ۵۰ سال آینده از مرز ۹ میلیارد نفر خواهد گذشت ؟

آیا میدانستید گرمترین سیاره زهره می باشد این سیاره درجه حرارت ثابتی دارد که ۴۶۲می باشد؟

آیا میدانستید عمر خورشید ۵ میلیارد سال می باشد ؟

آیا میدانستید عمر کهکشان راه شیری ۱۰ میلیارد سال می باشد ؟

آیا میدانستید نقره صدها بار از مواد ضد عفونی قوی تر است و ۶۵۰ نوع میکروب را از بین می برد ؟

آیا میدانستید مساحت کره زمین ۵۱۵ میلیون کیلومتر است ؟

آیا میدانستید کهکشان راه شیری بیش از ۱۰۰ میلیون ستاره دارد ؟

آیا میدانستید
حنجره زرافه تار صوتی ندارد و گنگ است ؟

آیا میدانستید تنها غذائی که فاسد نمی شود عسل است ؟

آیا میدانستید پلک زدن زنان ۲ برار پلک زدن مردان است ؟

آیا میدانستید قدیمی ترین بنا در شمال توکیو است که ۵۰ هزار سال قدمت دارد ؟

آیا میدانستید روزانه ۱۴۰۰۰ نفر به بیماری ایدز مبتلا می شوند ؟

آیا میدانستید مقاوم ترین ماهیچه در بدن زبان است ؟

آیا میدانستید لایه پوستی که آرنج دست را پوشیده هر ۱۰ روز یکبار عوض میشود ؟

آیا میدانستید در هر قطره آب ۳۳ میلیارد الکترون وجود دارد ؟


:: موضوعات مرتبط: دانستنیها , ,
:: برچسب‌ها: دانستنی ها , راز , خلقت , مورچه , اطلاعات , عمومی , ,



بازدید : 625
نویسنده : پرویز طهماسبی


آیا میدانستید که
طولانی ترین لباس عروس دنیا به طول ۱۰ متر است ؟

آیا میدانستید که
روز تولد شما حداقل با ۹ میلیون نفر دیگر یکی است ؟

آیا میدانستید که
جلیقه ضد گلوله، ضد آتش، برف‌پاک‌کن شیشه و چاپگرهای لیزری را زنان اختراع کردند ؟

آیا میدانستید که
تمامی خرس‌های قطبی چپ ‌دست هستند ؟

آیا میدانستید که
فیل ها تنها جانورانی هستند که قادر به پریدن نیستند ؟

آیا میدانستید که
بطور متوسط، مردم آنقدر از عنکبوتها میترسند که نمیتوانند آنها را بکشند ؟

آیا میدانستید که
مورچه همیشه بر روی سمت راست بدن خود سقوط میکند ؟

آیا میدانستید که
صندلی الکتریکی توسط یک دندانپزشک اختراع شد ؟

آیا میدانستید که
استفاده از هدفون در هر ساعت باکتریهای موجود در گوش را تا ۷۰۰ برابر افزایش میدهد ؟

آیا میدانستید که
نظیر اثرانگشت، اثر زبان هر شخص نیز متفاوت است ؟


:: موضوعات مرتبط: دانستنیها , ,
:: برچسب‌ها: دانستنی ها , راز , خلقت , مورچه , اطلاعات , عمومی , لباس عروس , زنان , مردان , ,



دانستنیها (1)
نوشته شده در شنبه 24 ارديبهشت 1390
بازدید : 445
نویسنده : پرویز طهماسبی

آیا میدانید: ایران در سال ۱۳۷۲ به شبکه اینترنت پیوست .

آیا میدانید: در اینترنت ۵ میلیون ترابایت، اطلاعات وجود دارد .

آیا میدانید: حدود ۲۶۰ میلیون سایت در کل اینترنت وجود دارد .

آیا میدانید: حدود ۱۵۲ میلیون وبلاگ در کل اینترنت وجود دارد .

آیا میدانید: ۱.۹۷ میلیارد نفر تعداد کل کاربران اینترنت است.

آیا میدانید: توییتر ۱۷۵ میلیون کاربر دارد.

آیا میدانید: فیسبوک بیش از ۶۰۰ میلیون کاربر فعال دارد.


:: موضوعات مرتبط: دانستنیها , ,
:: برچسب‌ها: دانستنی ها , راز , خلقت , مورچه , اطلاعات , عمومی , آیا می دانید ,



بازدید : 381
نویسنده : پرویز طهماسبی

آقاي عراقي هم آدم سمج ، گفت آقا چي گفتيد ؟

امام فرمود ما براي مأموريت ديگري آمديم ، وضع مردم هم در حاشيه خوب ميشود .

آقاي عراقي گفت براي چه مأموريتي آمده ايد ؟


:: موضوعات مرتبط: دانستنیهای درباره رهبر , ,
:: برچسب‌ها: دانستنیهای رهبر , امام خامنه ای , آیت الله خامنه ای , ,



داستانهای کوتاه ( تلخ در قصابی )
نوشته شده در جمعه 23 ارديبهشت 1390
بازدید : 431
نویسنده : پرویز طهماسبی

تلخ در قصابي

توي قصابي بودم كه يه پيرزن اومد تو و يه گوشه وايستاد .

يه آقاي خوش تيپي هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج كيلو فيله گوساله بكش عجله دارم .....

آقاي قصاب شروع كرد به بريدن فيله و جدا كردن اضافه‌هاش ..... همينجور كه داشت كارشو مي‌كرد رو به پيرزن كرد گفت: چي مِخي نِنه ؟

پيرزن اومد جلو يك پونصد تومني مچاله گذاشت تو ترازو گفت: هَمينو گُوشت بده نِنه .....

قصاب يه نگاهي به پونصد تومني كرد گفت: پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِشِه نِنه بدم؟

پيرزن يه فكري كرد گفت بده نِنه!


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان : کوتاه : هم ولایتی : سلام : حکایتها ,



گل هدیه
نوشته شده در جمعه 23 ارديبهشت 1390
بازدید : 561
نویسنده : پرویز طهماسبی

شكسپير مي گويد: به جاي تاج گل بزرگي كه پس از مرگم براي تابوتم مي آوري، شاخه اي از آن را همين امروز به من هديه كن
مردي مقابل گل فروشي ايستاد.او مي خواست دسته گلي براي مادرش كه در شهر ديگري بود سفارش دهد تا برايش پست شود .

وقتي از گل فروشي خارج شد ٬ دختري را ديد كه در كنار درب نشسته بود و گريه مي كرد. مرد نزديك دختر رفت و از او پرسيد : دختر خوب چرا گريه مي كني ؟


:: موضوعات مرتبط: حکایتها , ,
:: برچسب‌ها: داستان : کوتاه : هم ولایتی : سلام : حکایتها ,



سکه ( داستانهای کوتاه )
نوشته شده در جمعه 23 ارديبهشت 1390
بازدید : 483
نویسنده : پرویز طهماسبی

در خلال يک نبرد بزرگ، فرمانده قصد حمله به نيروي عظيمي از

دشمن را داشت. فرمانده به پيروزي نيروهايش اطمينان داشت ولي

سربازان دو دل بودند. فرمانده سربازان را جمع کرد، سکه از جيب

خود بيرون آورد، رو به آنها کرد و گفت: سکه را بالا مي‏اندازم، اگر


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان : کوتاه : هم ولایتی : سلام : ,



بازدید : 663
نویسنده : پرویز طهماسبی

سيد علي عزيز ، در زمان رهبري تو ، حجت ابن الحسن العسكري ظهور خواهد كرد

 

agha_-4

پایگاه صالحات - حجة الاسلام حاجتي امام جمعه موقت اهواز :


:: موضوعات مرتبط: دانستنیهای درباره رهبر , ,
:: برچسب‌ها: سيد علي عزيز , در زمان رهبري تو , حجت ابن الحسن العسكري , ظهور خواهد كرد , ,



" شگفتیهای خلقت مورچه"
نوشته شده در یک شنبه 18 ارديبهشت 1390
بازدید : 326
نویسنده : پرویز طهماسبی

" شگفتیهای خلقت مورچه"

بنا بر نص صریح آیه 19 سوره نمل، وقتی حضرت سلیمان (ع) و همراهانش به وادی مورچگان وارد می شوند، مورچه ای می گوید: " ای مورچگان به لانه های خود داخل شوید که سلیمان و سپاهیانش شما را در هم نشکنند، در حالیکه( به عمل خود) آگاه نیستند."


:: موضوعات مرتبط: اطلاعات عمومی , دانستنیها , ,
:: برچسب‌ها: دانستنی ها , راز , خلقت , مورچه , اطلاعات , عمومی , ,



سرما شما را بیشتر می لرزاند یا خدا؟
نوشته شده در چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390
بازدید : 473
نویسنده : پرویز طهماسبی
سرما شما را بیشتر می لرزاند یا خدا؟
كانَ الحسنُ بنُ علىٍ اِذاَ تَوَضََّأ تَغَيَّرَ لَونُهُ وَ ارتَعَدَت مَفاصِلُهُ، فَقِيلَ لَهُ فى ذلك فَقالَ عليه السلام: حَقٌ لِمَن وَقَفَ بَينَ يَدَى ذِى العَرشِ اَن يَصفَرَّ لَونُهُ وَ تَرتَعِدَ مَفاصِلُه
امام حسن عليه السلام هنگام وضو رنگشان دگرگون مى‌شد و بندبند وجودشان مى‌لرزيد. از حضرت پرسیده شده چرا

:: موضوعات مرتبط: امامان و معصومین , ,
:: برچسب‌ها: سرما , شما را بیشتر , می لرزاند , یا خدا , احادیث , امامان , معصومین , ,



بهترین من و شما چه کسانی اند؟
نوشته شده در چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390
بازدید : 413
نویسنده : پرویز طهماسبی
بهترین من و شما چه کسانی اند؟
من مواعظ النبي صلى الله عليه وآله وسلّم: خياركم أحسنكم أخلاقاً، الذين يَألفون ويُؤلفون.
رسول خدا که درود بر او و خاندان او باد فرمودند:بهترين شما، كسانى هستند كه برخوردشان با مردم، از همه بهتر

:: موضوعات مرتبط: امامان و معصومین , ,
:: برچسب‌ها: بهترین , من و شما , چه کسانی اند , احدیث , امامان , معصمومین , ,



اگر حقّ ـ يعنى خلافت و امامت ـ به اهلش سپرده می شد
نوشته شده در چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390
بازدید : 391
نویسنده : پرویز طهماسبی
اگر حقّ ـ يعنى خلافت و امامت ـ به اهلش سپرده می شد
ـ قالَتْ (عليها السلام): أمّا وَاللّهِ، لَوْ تَرَكُوا الْحَقَّ عَلى أهْلِهِ وَ اتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبيّه، لَمّا اخْتَلَفَ فِى اللّهِ اثْنانِ، وَ لَوَرِثَها سَلَفٌ عَنْ سَلَف، وَ خَلْفٌ بَعْدَ خَلَف، حَتّى يَقُومَ قائِمُنا، التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ(عليه السلام)

 


:: موضوعات مرتبط: امامان و معصومین , ,
:: برچسب‌ها: اگر حقّ , يعنى , خلافت , امامت ـ به اهلش , سپرده , می شد , احادیث , امامان , معصومین ,



عجب صبری خدا دارد !
نوشته شده در چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390
بازدید : 443
نویسنده : پرویز طهماسبی

عجب صبری خدا دارد !


اگر من جای او بودم


همان یک لحظه اول


که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،



:: موضوعات مرتبط: اشعار دیگر , ,
:: برچسب‌ها: عجب صبری خدا دارد , شعر , اشعار , دیگران , متفرقه ,



گزیده غزلیات شمس 3
نوشته شده در چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390
بازدید : 504
نویسنده : پرویز طهماسبی

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ





به روز مرگ چو تابوت من روان باشد


گمان مبر که مرا درد این جهان باشد



برای من مگری و مگو :(دریغ.دریغ)



به دوغ دیو در افتی دریغ آن باشد

 



:: موضوعات مرتبط: شمس , ,
:: برچسب‌ها: شمس , شعر , غزلیات , دیوان , اشعار , شعرا ,



گزیده غزلیات شمس 2
نوشته شده در چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390
بازدید : 710
نویسنده : پرویز طهماسبی

گزیده غزلیات شمس 2

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


من از که باک دارم ؟ خاصه که یار بامن

 
از سوزنی چه ترسم ؟و آن ذوالفقار با من



کی خشک لب بمانم کان جو مراست جویان



کی غم خورم دل من؟وان غمگسار با من

 



:: موضوعات مرتبط: شمس , ,
:: برچسب‌ها: شمس , شعر , غزلیات , دیوان , اشعار , شعرا ,



گزیده غزلیات شمس 1
نوشته شده در چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390
بازدید : 489
نویسنده : پرویز طهماسبی

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ




ما را خدا بحر چه آورد؟ بهر شور شر

دیوانگان را میکند زنجیر او دیوانه تر



ای عشق شوخ بوالعجب ‌‌٬بر جان مست بیخبر



ما را کجا باشد امان ؟کزدست این عشق آسمان



 


:: موضوعات مرتبط: شمس , ,
:: برچسب‌ها: شمس , شعر , غزلیات , دیوان , اشعار , شعرا ,



اگه با دیدن این عکسها ناراحت نشی سنگ دلی!
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 444
نویسنده : پرویز طهماسبی

 

اگه با دیدن این عکسها ناراحت نشی سنگ دلی!

 

خدایی معرفت یعنی این ....

 


:: موضوعات مرتبط: تصاویر جالب و دیدنی , ,
:: برچسب‌ها: اگه با دیدن این عکسها ناراحت نشی سنگ دلی! ,



شاهنامه فردوسی(4) : گفتار اندر فراهم آوردن کتاب
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 461
نویسنده : پرویز طهماسبی
سخن هر چه گویم همه گفته​اند اگر بر درخت برومند جای کسی کو شود زیر نخل بلند توانم مگر پایه​ای ساختن کزین نامور نامه​ی شهریار                     بر باغ دانش همه رفته​اند نیابم که از بر شدن نیست رای همان سایه زو بازدارد گزند بر شاخ آن سرو سایه فکن به گیتی بمانم یکی یادگار

:: موضوعات مرتبط: فردوسی , ,
:: برچسب‌ها: فردوسی , شاهنامه , شعر , دیوان , اشعار , عرفان , ,



شاهنامه فردوسی (3): داستان دقیقی شاعر
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 484
نویسنده : پرویز طهماسبی
چو از دفتر این داستانها بسی جهان دل نهاده بدین داستان جوانی بیامد گشاده زبان به شعر آرم این نامه را گفت من جوانیش را خوی بد یار بود                     همی خواند خواننده بر هر کسی همان بخردان نیز و هم راستان سخن گفتن خوب و طبع روان ازو شادمان شد دل انجمن ابا بد همیشه به پیکار بود

:: موضوعات مرتبط: فردوسی , ,
:: برچسب‌ها: فردوسی , شاهنامه , شعر , دیوان , اشعار , عرفان , ,



شاهنامه فردوسی (2): بنیاد نهادن کتاب
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 608
نویسنده : پرویز طهماسبی
دل روشن من چو برگشت ازوی که این نامه را دست پیش آورم بپرسیدم از هر کسی بیشمار مگر خود درنگم نباشد بسی و دیگر که گنجم وفادار نیست                     سوی تخت شاه جهان کرد روی ز دفتر به گفتار خویش آورم بترسیدم از گردش روزگار بباید سپردن به دیگر کسی همین رنج را کس خریدار نیست

:: موضوعات مرتبط: فردوسی , ,
:: برچسب‌ها: فردوسی , شاهنامه , شعر , دیوان , اشعار , عرفان , ,



شاهنامه فردوسی (1) : در داستان ابومنصور
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 458
نویسنده : پرویز طهماسبی
بدین نامه چون دست کردم دراز جوان بود و از گوهر پهلوان خداوند رای و خداوند شرم مرا گفت کز من چه باید همی به چیزی که باشد مرا دسترس                     یکی مهتری بود گردنفراز خردمند و بیدار و روشن روان سخن گفتن خوب و آوای نرم که جانت سخن برگراید همی بکوشم نیازت نیارم به کس

:: موضوعات مرتبط: فردوسی , ,
:: برچسب‌ها: فردوسی , شاهنامه , شعر , دیوان , اشعار , عرفان , ,



غزلیات سعدی (19): اول دفتر به نام ایزد دانا
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 473
نویسنده : پرویز طهماسبی
اول دفتر به نام ایزد دانا اکبر و اعظم خدای عالم و آدم از در بخشندگی و بنده نوازی قسمت خود می​خورند منعم و درویش حاجت موری به علم غیب بداند جانور از نطفه می​کند شکر از نی شربت نوش آفرید از مگس نحل از همگان بی​نیاز و بر همه مشفق پرتو نور سرادقات جلالش خود نه زبان در دهان عارف مدهوش هر که نداند سپاس نعمت امروز بارخدایا مهیمنی و مدبر ما نتوانیم حق حمد تو گفتن سعدی از آن جا که فهم اوست سخن گفت                  
صانع پروردگار حی توانا صورت خوب آفرید و سیرت زیبا مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا روزی خود می​برند پشه و عنقا در بن چاهی به زیر صخره صما برگ​تر از چوب خشک و چشمه ز خارا نخل تناور کند ز دانه خرما از همه عالم نهان و بر همه پیدا از عظمت ماورای فکرت دانا حمد و ثنا می​کند که موی بر اعضا حیف خورد بر نصیب رحمت فردا وز همه عیبی مقدسی و مبرا با همه کروبیان عالم بالا ور نه کمال تو وهم کی رسد آن جا

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



غزلیات سعدی (18): روی تو خوش می​نماید آینه ما طهم
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 497
نویسنده : پرویز طهماسبی
روی تو خوش می​نماید آینه ما چون می روشن در آبگینه صافی هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت صید بیابان سر از کمند بپیچد طایر مسکین که مهر بست به جایی غیرتم آید شکایت از تو به هر کس برخی جانت شوم که شمع افق را گر تو شکرخنده آستین نفشانی لعبت شیرین اگر ترش ننشیند مرد تماشای باغ حسن تو سعدیست                     کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا خوی جمیل از جمال روی تو پیدا از تو نباشد به هیچ روی شکیبا ما همه پیچیده در کمند تو عمدا گر بکشندش نمی​رود به دگر جا درد احبا نمی​برم به اطبا پیش بمیرد چراغدان ثریا هر مگسی طوطیی شوند شکرخا مدعیانش طمع کنند به حلوا دست فرومایگان برند به یغما

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



غزلیات سعدی(17) : شب فراق نخواهم دواج دیبا را
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 647
نویسنده : پرویز طهماسبی
شب فراق نخواهم دواج دیبا را ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی چنین جوان که تویی برقعی فروآویز تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم دو چشم باز نهاده نشسته​ام همه شب شبی و شمعی و جمعی چه خوش بود تا روز من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق تو همچنان دل شهری به غمزه​ای ببری در این روش که تویی بر هزار چون سعدی                  


که شب دراز بود خوابگاه تنها را که احتمال نماندست ناشکیبا را روا بود که ملامت کنی زلیخا را و گر نه دل برود پیر پای برجا را ببرد قیمت سرو بلندبالا را که بی تو عیش میسر نمی​شود ما را چو فرقدین و نگه می​کنم ثریا را نظر به روی تو کوری چشم اعدا را معاف دوست بدارند قتل عمدا را که بندگان بنی سعد خوان یغما را جفا و جور توانی ولی مکن یارا

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



غزلیات سعدی (16): اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 458
نویسنده : پرویز طهماسبی
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد به دوستی که اگر زهر باشد از دستت کسی ملامت وامق کند به نادانی گرفتم آتش پنهان خبر نمی​داری نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی هنوز با همه دردم امید درمانست                  
فراغت از تو میسر نمی​شود ما را بیان کند که چه بودست ناشکیبا را به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را چرا نظر نکنی یار سروبالا را مجال نطق نماند زبان گویا را خطا بود که نبینند روی زیبا را چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را حبیب من که ندیدست روی عذرا را نگاه می​نکنی آب چشم پیدا را چو دل به عشق دهی دلبران یغما را که آخری بود آخر شبان یلدا را

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



غزلیات سعدی (15): پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 523
نویسنده : پرویز طهماسبی
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی گر سرم می​رود از عهد تو سر بازنپیچم خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن از سر زلف عروسان چمن دست بدارد سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان آرزو می​کندم شمع صفت پیش وجودت چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان همه را دیده به رویت نگرانست ولیکن مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را                  
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را چون تامل کند این صورت انگشت نما را که سراپای بسوزند من بی سر و پا را خط همی​بیند و عارف قلم صنع خدا را خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوا را به سر تربت سعدی بطلب مهرگیا را قل لصاح ترک الناس من الوجد سکاری

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



غزلیات سعدی (14): مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 440
نویسنده : پرویز طهماسبی
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا باری به چشم احسان در حال ما نظر کن سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت من بی تو زندگانی خود را نمی​پسندم چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد حال نیازمندی در وصف می​نیاید بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی سعدی قلم به سختی رفتست و نیکبختی                  
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را کآسایشی نباشد بی دوستان بقا را آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را دیگر چه برگ باشد درویش بی​نوا را چندان که بازبیند دیدار آشنا را وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را پس هر چه پیشت آید گردن بنه قضا را

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



بازدید : 447
نویسنده : پرویز طهماسبی
ز اندازه بیرون تشنه​ام ساقی بیار آن آب را من نیز چشم از خواب خوش بر می​نکردم پیش از این هر پارسا را کان صنم در پیش مسجد بگذرد من صید وحشی نیستم دربند جان خویشتن مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس وقتی درآیی تا میان دستی و پایی می​زدم امروز حالی غرقه​ام تا با کناری اوفتم گر بی​وفایی کردمی یرغو بقا آن بردمی فریاد می​دارد رقیب از دست مشتاقان او سعدی چو جورش می​بری نزدیک او دیگر مرو                  
اول مرا سیراب کن وان گه بده اصحاب را روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را گر وی به تیرم می​زند استاده​ام نشاب را ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را آن گه حکایت گویمت درد دل غرقاب را کان کافر اعدا می​کشد وین سنگ دل احباب را آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را ای بی بصر من می​روم او می​کشد قلاب را

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



غزلیات سعدی (12): گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 514
نویسنده : پرویز طهماسبی
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را گویی دو چشم جادوی عابدفریب او اول نظر ز دست برفتم عنان عقل گفتم مگر به وصل رهایی بود ز عشق دعوی درست نیست گر از دست نازنین عشق آدمیتست گر این ذوق در تو نیست آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز قوم از شراب مست وز منظور بی​نصیب سعدی نگفتمت که مرو در کمند عشق                  
برقع فروهلد به جمال آفتاب را بر چشم من به سحر ببستند خواب را وان را که عقل رفت چه داند صواب را بی​حاصلست خوردن مستسقی آب را چون شربت شکر نخوری زهر ناب را همشرکتی به خوردن و خفتن دواب را تا پادشه خراج نخواهد خراب را من مست از او چنان که نخواهم شراب را تیر نظر بیفکند افراسیاب را

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



غزلیات سعدی(11) : با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 415
نویسنده : پرویز طهماسبی
با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را من که با مویی به قوت برنیایم ای عجب چون کمان در بازو آرد سروقد سیمتن می​رود تا در کمند افتد به پای خویشتن کس ندیدست آدمیزاد از تو شیرینتر سخن روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست ای که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی                  
جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را با یکی افتاده​ام کو بگسلد زنجیر را آرزویم می​کند کآماج باشم تیر را گر بر آن دست و کمان چشم اوفتد نخجیر را شکر از پستان مادر خورده​ای یا شیر را نقد را باش ای پسر کآفت بود تاخیر را هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را همچنان عذرت بباید خواستن تقصیر را

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



غزلیات سعدی (10) : وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 561
نویسنده : پرویز طهماسبی
وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشنست دوش ای پسر می خورده​ای چشمت گواهی می​دهد روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی چشمان ترک و ابروان جان را به ناوک می​زنند شور غم عشقش چنین حیفست پنهان داشتن شیراز پرغوغا شدست از فتنه چشم خوشت من مرغکی پربسته​ام زان در قفس بنشسته​ام سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دام آورده​ام                  
ساقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را باری حریفی جو که او مستور دارد راز را بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را یا رب که دادست این کمان آن ترک تیرانداز را در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را ترسم که آشوب خوشت برهم زند شیراز را گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز ر

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



غزلیات سعدی(9) : دوست می​دارم من این نالیدن دلسوز را
نوشته شده در سه شنبه 14 ارديبهشت 1390
بازدید : 424
نویسنده : پرویز طهماسبی
دوست می​دارم من این نالیدن دلسوز را شب همه شب انتظار صبح رویی می​رود وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند عاشقان دین و دنیاباز را خاصیتیست دیگری را در کمند آور که ما خود بنده​ایم سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست                  
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را بر زمستان صبر باید طالب نوروز را این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را کان نباشد زاهدان مال و جاه اندوز را ریسمان در پای حاجت نیست دست آموز را در میان این و آن فرصت شمار امروز را

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



غزلیات سعدی(8) : وه که گر من بازبینم روی یار خویش را
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 508
نویسنده : پرویز طهماسبی
وه که گر من بازبینم روی یار خویش را یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق همچنان امید می​دارم که بعد از داغ هجر رای رای توست خواهی جنگ و خواهی آشتی هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند            
تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را بی​وفا یاران که بربستند بار خویش را دوستان ما بیازردند یار خویش را مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش ر

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



بازدید : 527
نویسنده : پرویز طهماسبی
امشب سبکتر می​زنند این طبل بی​هنگام را یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد هم تازه رویم هم خجل هم شادمان هم تنگ دل گر پای بر فرقم نهی تشریف قربت می​دهی چون بخت نیک انجام را با ما به کلی صلح شد سعدی علم شد در جهان صوفی و عامی گو بدان                  
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را کز عهده بیرون آمدن نتوانم این انعام را جز سر نمی​دانم نهادن عذر این اقدام را بگذار تا جان می​دهد بدگوی بدفرجام را ما بت پرستی می​کنیم آن گه چنین اصنام را

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



بازدید : 475
نویسنده : پرویز طهماسبی
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را هر ساعت از نو قبله​ای با بت پرستی می​رود می با جوانان خوردنم باری تمنا می​کند از مایه بیچارگی قطمیر مردم می​شود زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می​کشد غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحب دلی جایی که سرو بوستان با پای چوبین می​چمد دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش باران اشکم می​رود وز ابرم آتش می​جهد سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می​رود                  
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را ماخولیای مهتری سگ می​کند بلعام را کز بوستان باد سحر خوش می​دهد پیغام را باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام را نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را صوفی گران جانی ببر ساقی بیاور جام را

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



غزلیات سعدی (5 ) : تا بود بار غمت بر دل بی​هوش مرا
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 467
نویسنده : پرویز طهماسبی
تا بود بار غمت بر دل بی​هوش مرا نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر شربتی تلختر از زهر فراقت باید هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند سعدی اندر کف جلاد غمت می​گوید                  
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا تا کند لذت وصل تو فراموش مرا روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا بنده​ام بنده به کشتن ده و مفروش مرا

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



غزلیات سعدی (4): چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 548
نویسنده : پرویز طهماسبی
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی لیکن آن نقش که در روی تو من می​بینم چشم گریان مرا حال بگفتم به طبیب گفتم آیا که در این درد بخواهم مردن پنجه با ساعد سیمین نه به عقل افکندم  سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات سر بنه گر سر میدان ارادت داری                  
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را سر من دار که در پای تو ریزم جان را تا همه خلق ببینند نگارستان را تا دگر عیب نگویند من حیران را همه را دیده نباشد که ببینند آن را گفت یک بار ببوس آن دهن خندان را که محالست که حاصل کنم این درمان را غایت جهل بود مشت زدن سندان را غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را ناگزیرست که گویی بود این میدان را

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



غزلیات سعدی ( 3 ): ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 469
نویسنده : پرویز طهماسبی
ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را اول پدر پیر خورد رطل دمادم تا مست نباشی نبری بار غم یار ای روی تو آرام دل خلق جهانی در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل زین دست که دیدار تو دل می​برد از دست یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح وان گه که به تیرم زنی اول خبرم ده سعدی ز فراق تو نه آن رنج کشیدست ور نیز جراحت به دوا باز هم آید                  
یاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را تا مدعیان هیچ نگویند جوان را آری شتر مست کشد بار گران را بی روی تو شاید که نبینند جهان را حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را شهد لب شیرین تو زنبورمیان را ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را کز شادی وصل تو فرامش کند آن را از جای جراحت نتوان برد نشان را

:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



غزلیات سعدی (2 ) : کمان سخت که داد آن لطیف بازو را
نوشته شده در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
بازدید : 565
نویسنده : پرویز طهماسبی

کمان سخت که داد آن لطیف بازو را هزار صید دلت پیش تیر بازآید تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی دیار هند و اقالیم ترک بسپارند مغان که خدمت بت می​کنند در فرخار حصار قلعه باغی به منجنیق مده مرا که عزلت عنقا گرفتمی همه عمر لبت بدیدم و لعلم بیوفتاد از چشم بهای روی تو بازار ماه و خور بشکست به رنج بردن بیهوده گنج نتوان برد به عشق روی نکو دل کسی دهد سعدی                  
که تیر غمزه تمامست صید آهو را بدین صفت که تو داری کمان ابرو را که روز معرکه بر خود زره کنی مو را چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را ندیده​اند مگر دلبران بت رو را به بام قصر برافکن کمند گیسو را چنان اسیر گرفتی که باز تیهو را سخن بگفتی و قیمت برفت لولو را چنان که معجز موسی طلسم جادو را که بخت راست فضیلت نه زور بازو را که احتمال کند خوی زشت نیکو را


:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,